نی نی مانی نی ما، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

کودک من...

سونوگرافی وخبر تپش قلب عسلم...

عزیز مامان دیروز (1393/8/21) رفتم پیش آقای دکتر چون بابا امیر فرصت نداشت خودم تنهایی رفتم.. آقای دکتر واسم سونوگرافی نوشت...موقع سونو تو رو نشونم داد وگفت الان 11میلی متری فدای قد وبالات بشم من فندقم..قلب کوچولوت مثل گنجیشک تند تند میزد البته من صداشو نشنیدم چون دکتر گفت فعلأ اکو واست ضرر داره واز ماه سیزدهم به بعد میتونم صدای قلبتو بشنوم....خلاصه که حس خیلی خوبی بود باورم نمیشد توی شکمم یه جنین در حال رشده ولی وقتی باچشم خودم دیدم باورم شد وبیش ازپیش به قدرت خدا پی بردم ...بعد ازینکه از مطب اومدم بیرون به بابا امیر زنگ زدمو بهش گفتم که همه چیت نرماله اونم  خیلی خوشحال شد وکلی قربون صدقت رفت... اینم عکسای سونوگرافی...اونی که...
22 آبان 1393

....

نی نیِ عزیزم روز دوشنبه (1393/8/5)جواب آزمایشو بردم پیش آقای دکتر خوشبختانه همه چیز نرمال و طبیعی بود ومشکلی نبود فقط من یکم کمردرد دارم که وقتی به دکترگفتم گفت باید حداقل 15روز استراحت کنی کارای سنگین انجام ندی اعم ازرانندگی و... مامانی به حرف اقای دکترگوش کردم ودوسه روزه کامل استراحت میکنم که خدای نکرده خطری تهدیدت نکنه... خداخودش مراقبت باشه... بوووووووووس     ...
8 آبان 1393

مراجعه به پزشک زنان...

عزیزدلم دوشنبه هفته قبل(1393/7/28 )من به دکتر محمدعلی صراطی نوری مراجعه کردم که تا هنگام تولدت تحت نظرپزشک باشم. دکترواسم چندتا آزمایش نوشت وسه شنبه همراه باباامیر رفتیمو همه آزمایشارو انجام دادیم وقراره بابایی فردا جوابشونو بگیره...ایشالا که  با خبرای خوب ازپیش دکتربرگردیم.. ...
3 آبان 1393

جواب آزمایش واثبات خبربی بی چک...

نی نی نازم صبح که شد برای اینکه مطمئن بشیم که تو واقعأ وجودداری   همراه بابایی رفتیم واسه آزمایش  وفهمیدیم که یه شکوفه تودلم درحال روییدنه  ومن تابه بارنشستن این شکوفه منتظرخواهم ماند...خدایاشکرت...اینم جواب آزمایش...     ...
1 آبان 1393

بی بی چک حاوی خبر...

نی نی خوشگلم بیست وپنجم مهر مراسم عقد شادی جون دخترعمه ی بابایی بود وخیلیم خوش گذشت شب که برگشتیم خونه یه بی بی چک کردم... ازجشن شادی برگشته بودیم و خداخوشحالترمون کرد... واااااااااااااااای یعنی من واقعأ باردارم ؟؟....باورم نمیشه.... عزیزم راستش اصلأ انتظارشو نداشتم وقتی به بابایی امیر گفتم کلی ذوق کرد... فقط منتظر بودیم صبح شه وبریم آزمایش تا مطمئن بشیم یه کوچولو توراه داریم.... ...
1 آبان 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک من... می باشد